English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8049 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stick U پیچ درکار تحمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To put ones nose into other peoples affairs . U درکار دیگران فضولی کردن
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
at work U دست درکار
that depends U تا چه شرایطی درکار باشد
bigbrother U رهبر درکار یا عقیدهای
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
electromagnetic interference U مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
supererogation U زیاده روی درکار خوش خدمتی
Something is wrong. U عیبی درکار [این موضوع] است.
vasbyt U تحمل کردن
sit down under U تحمل کردن
endure U تحمل کردن
keep up U تحمل کردن
sustains U تحمل کردن
sustain U تحمل کردن
sustained U تحمل کردن
experiencing U تحمل کردن
experiences U تحمل کردن
dure U تحمل کردن
experience U تحمل کردن
bide U تحمل کردن
lie down under U تحمل کردن
suffered U تحمل کردن
undergone U تحمل کردن
suffer U تحمل کردن
suffers U تحمل کردن
undergoing U تحمل کردن
abhide U تحمل کردن
undergoes U تحمل کردن
undergo U تحمل کردن
dree U تحمل کردن
stand U تحمل کردن
to bear out U تحمل کردن
withstands U تحمل کردن
tolerated U تحمل کردن
withstand U تحمل کردن
tolerates U تحمل کردن
withstanding U تحمل کردن
thole U تحمل کردن
endures U تحمل کردن
support U تحمل کردن
endured U تحمل کردن
put up with U تحمل کردن
tolerate U تحمل کردن
tolerating U تحمل کردن
withstood U تحمل کردن
to give support to U تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to live through something U چیزی را تحمل کردن
outstand U بیشتر تحمل کردن
stomach U اشتها تحمل کردن
stomached U اشتها تحمل کردن
stomaching U اشتها تحمل کردن
stomachs U اشتها تحمل کردن
force U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
comported U جور بودن تحمل کردن
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
comporting U جور بودن تحمل کردن
to sustain a loss U ضر ردادن تحمل خسارت کردن
bear U تاب اوردن تحمل کردن
to champ the bit U چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comports U جور بودن تحمل کردن
bears U تاب اوردن تحمل کردن
comport U جور بودن تحمل کردن
forborne U دست برداشتن تحمل کردن
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
copyrights U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyright U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
brooking U تحمل کردن سازش کردن
bears U تقبل کردن تحمل کردن
brooks U تحمل کردن سازش کردن
brook U تحمل کردن سازش کردن
bear U تقبل کردن تحمل کردن
brooked U تحمل کردن سازش کردن
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
passiveness U تحمل
endurance U تحمل
good humor U تحمل
enduringness U تحمل
tolerance U تحمل
tolerances U تحمل
toleration U تحمل
longanimity U تحمل
unbearable U تحمل ناپذیر
forbore U تحمل کرد
fault tolerance U تحمل نقص
insufferable U تحمل ناپذیر
intolerability U تحمل ناپذیری
forbearance U تحمل امساک
tolls U تحمل خسارت
intolerance U عدم تحمل
bearable U تحمل پذیر
weathered U تحمل یابرگزارکردن
sustainable U قابل تحمل
sufferable U تحمل پذیر
toll U تحمل خسارت
endurable U تحمل پذیر
defrayal U تحمل هزینه
tolerator U تحمل کننده
tolling U تحمل خسارت
weather U تحمل یابرگزارکردن
weathers U تحمل یابرگزارکردن
impassibility U تحمل ناپذیری
intolerableness U تحمل نا پذیری
beyond bearing U غیرقابل تحمل
good humouredly U با صبر و تحمل
beyond bearing U تحمل ناپذیر
frustration tolerance U تحمل ناکامی
intolerable U تحمل ناپذیر
unbearably U تحمل ناپذیر
bearing capacity U قدرت تحمل
supportable U قابل تحمل
expected time U زمان تحمل
take it <idiom> U تحمل مشکلات
tolerable U قابل تحمل
impossible [colloquial] <adj.> U تحمل ناپذیر
bearing capacity U گنجایش تحمل
insupportable U تحمل ناپذیر
bearing capacity U فرفیت تحمل
intolerancy U عدم تحمل
abiding U تحمل کننده
tolerable U تحمل پذیر
borne U تحمل کرده یاشده
unsustainable <adj.> U غیر قابل تحمل
taxpaying capacity U تحمل کل بار مالیات
fault tolerance U قدرت تحمل نقص
intolerable U غیر قابل تحمل
breaking load U حداکثر تحمل بار
tolerance U حدود قابل تحمل
tolerances U حدود قابل تحمل
gameness U طاقت تحمل مصائب
insupportably U بطور تحمل ناپذیر
intolerably U بطور تحمل ناپذیر
tolerably U بطور قابل تحمل
insufferably U بطور تحمل ناپذیر
intolerantly U بدون تحمل متعصبانه
stress tolerance U تحمل فشار روانی
bearingly U از روی تحمل و بردباری
insufferable U تن در ندادنی غیر قابل تحمل
i am out of p with it U دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
ties U عضو تحمل کننده کشش
bete noire U ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
smooth something over <idiom> U بهتریا قابل تحمل تر شدن
tail boom U پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
tie U عضو تحمل کننده کشش
at the top of one's bent U تا انجا که می توان تحمل کرد
bearing U قسمت تحمل کننده بار
broad shoulders U نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
transients U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
tolerance U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
tolerances U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
transient U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
overweight U تحمل وزن اضافه از طرف اسب
on line fault tolerant system U سیستم تحمل خرابی درون خطی
unbearable U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
unbearably U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
scaleweight U وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
to see what [mettle] he is made of <idiom> U تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
The nerves can only take so much . U اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
penance U تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
eurytopic U دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
to gild the pill U چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
puncheon U ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
nobody can take work [abuse] indefinitely. U هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
braced U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
brace U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
dual U در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
incidence of taxation U تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com